امشب زده ام فالی
مستانه تراز هرشبپدرعزیزم ! دستانت همیشه بوی خدا را می دادند وهرموقعی
که مرا نوازشم می کردی من خدا را در دستان پینه بسته ات
حس می کردم !
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشـــوق و شــــراب و می پرستــی را ساخت
بی شک قـــدحی شـــــراب نوشیـــد و از آن
سرمست شد این جهــــان هستی را ساخت
عمرخیام نیشابوری
متن را درادامه مطلب بخوانید.
خیلی زیبا ست ,خواهشمنداست که نظرارزشمندتان را حتما بنویسید!
مچکرم ارادتمند : مدیریت سایت محمدعلیـ
ادامه مطلب ...بوسه یعنی وصل شیرین دولب
بوسه یعنی خلسه دراعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش وگرمای شب
بوسه آغازی برای ماشدن
لحظه ای بادلبری تنهاشدن
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب...لذت ازشب...لذت ازشب
یک بوسه زلب های تودرخواب گرفتم
گوئی که گل از چشمه مهــتاب گرفتم
هرگز نتوانی که زمــــــــن دور بمانی
چون در خود عکس تورا قاب گرفتم
به حکم عشق تورا پادشاه خواهم کرد!
به حضرت چشمت اشتباه خواهم کرد!
قسم به حضرت چشمت گناه خواهم کرد
حریم قلب تــــورا قبله گاه خواهم کرد!
اگرچه بنـــــده ی دل بودنم خطاست ولی
به حکم عشق ترا پادشاه خواهم کرد!
اگر خطاست یا اشتباه بوسه من
تمام زندگی ام اشتباه خواهم کرد
دوباره هجرت خورشید اگرفرا برسد
به لطف صبرشبم راپگاه خواهم کرد
نمیکنم گله ازهیچکس ولی یکشب
حسودرا بخدا روسیاه خواهم کرد
هزار بار به دوزخ اگر برند مرا
دوباره میکده را روبراه خواهم کرد ...
زندگی باید کرد !
روزگارا که چنین سخت به من می گذری
باخبرباش که پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتراز دیروزم
گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند
اما باور دارم دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد .......! ؟
یکی باساغروبا باده شاد است
یکی باساغروبا باده شاد است
یکی بامهروبا سجاده شاد است
میازار ای پسرخلق خدا را . . .
که هرکس هرکجا دل داده شاداست
گم کردم !!!
چشـــم هایم را می بنــدمبا قلمــــــــوی ِ فصــل هاتصویـــری می کشــــــــ ــــــــم از بهــار
آسمـــانی آبــی ...زمینــی سبـــز ... و دخترکـــی تنهــا
غلـــت می خـــورم . . . در میــان نـِی زارهـــــــــــــــا
نـِی زارهـــای بـــاران خــورده تنپـــوشی می شـود برای تـَنــَم
می رقصـــــم در آغـــوش بــاد
عطـــر ِ شکــــوفه های ِ یــاس
از لا بــه لای ِ گیســــوانم عبــــور می کنــد
می پیچــــد بَـر مشــام ِ خاطـــره ها
و ناگهــان نَـم نَـم بـــاران
نـــــــــوازش می کنـد صـــورتم را
خیــــــــــــــــــ ــــــــــ ــــــــ ـــــــــس می شــَوَم
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...
با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من
با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود...