یکی نامرد نصرانی
زنی را نزد عیسی برد،زندگی نوشیدن تلخی ها
زندگی شوری اشک
زندگی معجزه ی لبخندها
که زآغاز با ماست
زندگی اندوهبار
نکته های بی شمار
زندگی راهی ست راست
بد و خوبش با ماست
زندگی راه پرپیچ وخم ست
گاه شادی وگهی هم ماتم ست
زندگی عمرگلی ست
که بدست من و توست
زندگی زمزمه نورخداست
زندگی کوتاه اما گذراست
زندگی را زسرآغاز به نیکی گیریم
تابه پایان برسد قصه شیرینی ها .....
باید آنقدر در آغوشت بگیرم
که اگر روزی دور بودیم از هم
عطر تنت در من مانده باشد
باید آنقدر ببوسمت
که هرکه تو را دید
من را ببیند در جای جایِ صورتت
اصلا باید آنقدر عاشقت شوم
تا قصه ی لیلی و مجنون فراموش شود
و قصه ی من و تو بر سر زبان ها بی افتد