چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل میزنم
آئینه ای دربرابر آئینه ات
می گذارم !
تا از تو
ابدیتی
بسازم !
#احمد_شاملو
فاصله ها
این روزها
درکنارهم بودن
معنائی ندارد !
فاصله هارا
دلهامعین میکنند!
نه جسم ها ...!؟
(LIMAN)
زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم
دل دادم و شعر عشق انشاءکردم
نی، نی، غلطم، کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضاء کردم
حمید_مصدق
به حکم عشق تورا پادشاه خواهم کرد!
به حضرت چشمت اشتباه خواهم کرد!
قسم به حضرت چشمت گناه خواهم کرد
حریم قلب تــــورا قبله گاه خواهم کرد!
اگرچه بنـــــده ی دل بودنم خطاست ولی
به حکم عشق ترا پادشاه خواهم کرد!
اگر خطاست یا اشتباه بوسه من
تمام زندگی ام اشتباه خواهم کرد
دوباره هجرت خورشید اگرفرا برسد
به لطف صبرشبم راپگاه خواهم کرد
نمیکنم گله ازهیچکس ولی یکشب
حسودرا بخدا روسیاه خواهم کرد
هزار بار به دوزخ اگر برند مرا
دوباره میکده را روبراه خواهم کرد ...
زندگی باید کرد !
روزگارا که چنین سخت به من می گذری
باخبرباش که پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتراز دیروزم
گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند
اما باور دارم دلخوشی ها کم نیست
زندگی باید کرد .......! ؟
گم کردم !!!
چشـــم هایم را می بنــدمبا قلمــــــــوی ِ فصــل هاتصویـــری می کشــــــــ ــــــــم از بهــار
آسمـــانی آبــی ...زمینــی سبـــز ... و دخترکـــی تنهــا
غلـــت می خـــورم . . . در میــان نـِی زارهـــــــــــــــا
نـِی زارهـــای بـــاران خــورده تنپـــوشی می شـود برای تـَنــَم
می رقصـــــم در آغـــوش بــاد
عطـــر ِ شکــــوفه های ِ یــاس
از لا بــه لای ِ گیســــوانم عبــــور می کنــد
می پیچــــد بَـر مشــام ِ خاطـــره ها
و ناگهــان نَـم نَـم بـــاران
نـــــــــوازش می کنـد صـــورتم را
خیــــــــــــــــــ ــــــــــ ــــــــ ـــــــــس می شــَوَم
در کدام قرار عاشقانه جا مانده ای؟
که تمام نوشته های عاشقانه،
تورا یاد من می اندازد؟
.
کدام ابر،
تو را به سوگ نشسته است؟
که پشت این پنجره هنوز باران است؟
.
لابلای ساعت های خاک خورده ی این کافه،
کدام عطرت را ریخته ای؟
.
برگرد
پایان این شعر،
نوبت سرودن توست........... نوشته : مینا مینائی ..... http://www.cloob.com/c/_delnaveshte_/125053379
عشق یعنی
عشق یعنی دوکبوتر پرواز
عشق یعنی دوقناری آواز
عشق یعنی من ویک دنیا حرف
عشق یعنی تو ویک عالم راز
عشق یعنی من وصدزاری چشم
عشق یعنی توویک مژگان ناز
عشق یعنی دوغزل تنهائی
مثنوی های پرازسوزوگداز
عشق یعنی دونگه یک برخورد
عالمی حرف ولی در ایجاز
عشق یعنی سخن دل گفتن
به اشارت به کنایت به مجاز
عشق یعنی تومرامی رانی
من به صدحوصله می آیم باز
بی تومن کهنگی یک پایان
باتومن تازگی صدآغاز!
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها
که سر به صخره گذارد
غریبی وپاکی
ترا ز وحشت طوفان به سینه می فشردم
عجب سعادت
غمناکی.........